گفت كه شاخهاي را از گلدان مادر جدا كرده و گذاشته است توي آب. بعد كه ريشه كرده، گياه جوان را زده است توي خاك و بعد از يك هفته ساقه شروع كرده به پژمردهشدن. گفتم هر گلي را نميشود به اين روش تكثير كرد. شمعداني را بايد قلمه بزني مستقيم در خاك تا همانجا ريشه كند. يكي را بايد بگذاري ريشه كند در آب و وقتي جان گرفت بزني در خاك. سنبل را بايد بگذاري پياز گل جديدش كامل شود و بعد جدا كني از پياز اصلي. جدايش ميكني تا بتواند گلدان مستقلي شود براي خودش تا سال بعد. اينكه چطور آبياريشان كني چه خاكي برايشان مناسبتر است و نور و رطوبت و هوايشان چگونه باشد، همه مهم هستند تا گلدانت گياه سبز و سرزندهاي داشته باشد. كنار همه اينها بايد عشق بريزي به پايشان. بايد بدانند كه دوستشان داري تا حالشان خوش باشد. آنوقت است كه گلهايت جان ميگيرند و جان ميدهند به خانهات. زندگي و سبزيشان جاري ميشود در آشيانهات و عشقي بيكلام و دوسويه ميان ساكنين خانه و آنها پر ميكشد.
اينجاي حرف كه ميرسد، فراموش ميكنم دارم از گياهان آپارتماني حرف ميزنم. ميدانم كه عشق به انسانها هم همين قواعد را دارد. نميشود با همه مثل هم بود. براي دوست ماندن و دوست داشتن هركس بايد مناسب حالش و حالت باشي. بايد دوستي بورزي تا عشق بگيري، تا انسانيت ريشه كند و گياهي بدهد كه بشود به زيبايياش دل بست. با بعضيها هم بايد فاصله لازم را نگهداري تا رفاقتتان پايدار بماند. در دوستيها به همه اينها بايد حواست باشد تا بتواني در روزهاي سرد پشت پنجره به تماشاي تنهايي كوچه بنشيني وقتي دلت به حضور آدمهايت گرم است.
گلها هر كدام قلقي دارند براي زنده ماندن و رشد كردن. اگر بخواهي خانهات مأمني برايشان باشد و خودت از حضور سبزشان انرژي بگيري بايد رعايت حالشان را بكني، هوايشان را داشته باشي، برگهاي پژمردهشان را با دلرحمي بگيري و اگر لازم بود تكيهگاهي بزني كنارشان تا زير سنگيني سر شاخه زندگي خم نشوند. با آدمهايت هم بايد بداني انسانيت و دوستي يعني حضوري مهربانانه داشتن، گيرم براي هركس به شكلي. و همين مهم است كه ميتواند بودنشان را برايت هميشگي كند.
نظر شما